فردا تولد ۱۷ سالگی اش بود تصمیم گرفت دیگه لباس های قدیمی رو نپوشه.رفت سراغ لباس های مادرِ،آبی،سبز ،صورتی نه سفید بهتر است.پیراهن سفید به تن"جولیت" نشسته بود اما برایش گشاد.نشست روی صندلی و به این فکر کرد که عصر اگر با این لباس ها وارد بازار شهر بشود حتمن همه می فهمند که یک دهاتی است.(سانسور کردم خودم رو شدید رضا)
بهاری را بهاری تر از سالی که آغاز کرده بود.به خواب می دید با لباسی که یادگار یک دوست قدیمی بود بیرون از منزل می آمد و شهر آنقدر امنیت داشت که هیچ چشمی بر عریان او زل نزند
دمت گرم
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام رضا لینکت کردم با ارزوی موفقیت برای تو و معراج
فردا تولد ۱۷ سالگی اش بود تصمیم گرفت دیگه لباس های قدیمی رو نپوشه.رفت سراغ لباس های مادرِ،آبی،سبز ،صورتی نه سفید بهتر است.پیراهن سفید به تن"جولیت" نشسته بود اما برایش گشاد.نشست روی صندلی و به این فکر کرد که عصر اگر با این لباس ها وارد بازار شهر بشود حتمن همه می فهمند که یک دهاتی است.(سانسور کردم خودم رو شدید رضا)
با ایی رمانک عرقم در اتوارد
بهاری را بهاری تر از سالی که آغاز کرده بود.به خواب می دید با لباسی که یادگار یک دوست قدیمی بود بیرون از منزل می آمد و شهر آنقدر امنیت داشت که هیچ چشمی بر عریان او زل نزند
دمت گرم