رومئو و ژولیت - نمایشی برای سال 1391- اورمیه

شما منتظرش بوديد 
پس از اجراي نمايش هملت به روايت هملت در اروميه

نمايش رمئو و ژوليت، شاهكاري ديگر از ويليام شكسپير - سال 1391 دراروميه 

اين نمايش به كارگرداني احمد ظفر نمون، مراحل پيش توليد خود را سپري مي كند و
بزودي بعد از مرحله انتخاب بازيگر، تمرينات خود را به صورت مداوم و فشرده شروع خواهد كرد .
رمئو و ژولیت - نمایشی برای سال ِ 1391 - ارومیه

اجرای نمایش هملت به روایت هملت در ارومیه


هملت


به روایت هملت

شاهکار ویلیام شکسپیر

کارگردان : احمد ظفرنمون

تهیه کننده : پورک حمزه پور

بازیگران :
رضا رجایی، آیدا مویدی، آرمین جعفرپور، المیرا رحیمی، میثم ضیا


همزمان با جشنواره بین اللملی تئاتر فجر

زمان : 16 لغایت 20 بهمن 1390 - ساعت 18

مکان : ارومیه - چهارراه آپادانا- مجتمع فرهنگی و هنری - تالار شمس

مراکز فروش بلیط :

- شهر کتاب ارومیه ، خیابان استادان، نبش کوی 17.
- فروشگاه دیجیتال باراما، پنجراه، جنب ساختمان استانداری.
- کتابفروشی مهرگان توس، فلکه خیام، جنب بانک تات.
- گالری موسیقی اس ان، نرسیده به پل قویون، مجتمع خرید دانشکده.

تلفن رزرو بلیط :

09148556391

و ناگهان...

 

سی

و سه سال گذشت

کیکی بی حال

به بوی نارنج

 

سی

و سه سال بهار

بفرمایید گریه !

با چشمان شما

چتر اختیاری است

 

سی

و سه سال قدم

به قدمهایی که طهران نداشت

به کافه ها سپرده ام

کافی است

 

و ناگهان سی

و ناگهان سه

و ناگهان طو !

و ناگهان ...

و ناگهان و اندی است 

 مرده بود...!

 

رضا رجائی - ۲۶ بهمن ۸۹ - تهران

تماشاچی

 

بساطی دارم

یک تماشاچی

کودکی

و پاره شدن زنجیر

دیشب

مادرش

خودش را به پهلوانی فروخته بود

 

رضا رجایی - شهریور ۸۹ - اورمیه

بی نام

 

هرگاه خواستم

او را معشوقه بنامم

یک جایش بیرون زد

این بار لبانش

چه کاری است

او را در اسارت ببوسم

چکشی به من بدهید

به حساب کلمات خواهم رسید

معشوقه ی من

دیگر نامی ندارد

 

رضارجائی- بهار ۸۹ - ارومیه

تابستانه

 

ظهر تابستون امسال

یخ زدم با  این سکوتم

کسی آرومم نمی کرد

حتی با خون وجودم

بیا تابستونو امسال

از وسط دار بزنیمو

روی شست پای پاییز

لاک ناخن بزنیمو

آخه برفا روی کوها

نمی شن آب نمی شن آب

رودخونه افتاده از بوم

پشت خواب سبز گرداب

 

رضا رجایی - ۱۲ مرداد ۸۹ - ارومیه

بغض

 

و سكوت

فرياد را مي زد

و شلاق

گوشه اي

كز كرده بود

به يادمان فرياد هايي كه زده بودم

بغضش

تركيد

و من

همچنان فرياد را

چپ و راست

مي زدم

گاهي

بغضم براي خودش

مي تركد

سكوت

شكست
...

رضا رجائي 29 فروردين 89

مهاجرت

 

نصيب سنگ

امروز

دسته اي موي مهاجرند

كه شانه را

به قصد هماغوشي سنگين

ترك گفته اند

 

رضا رجايي
بيست و سه فرودين هشتاد و نه
اروميه

بهانه ای به رنگ پرتقال

چشم پوشي

بهانه اي ست

به رنگ پرتقال

و چشمها

بهانه اي

براي پوشاندن

برق امّا

سرتاسر چهره اش

جاري

و انگشتان

واسطه اي براي بهانه هاي من

تا هرگز

پرتقال را به دستش نبينم



رضا رجائي
نوزدهم فرودين يكهزار و سيصدو هشتاد ونه
اروميه

قهوه و سیگار

 

و تو

حماقتشان را به نظاره نشستی

سیگار

به آخر رسید

قهوه

سرد

پول میزت با من

شعري براي گربه هاي اشرافي

خراش


صداي خراش توست

پنجول كشيدنت

به انتهاي وجود

جايي كه

عكسم

صداي تو گرفت....



رضا رجائي

نوروز 89

درد

سینه ام

سوخت

...

لطفاْ کفشتان را از بین دندانهایم بیرون نکشید

...

گلوله پیدا نشد

رضا رجائی - ۳ اسفند ۱۳۸۸

اورمیه

پهلوان

چاپ پهلوان

زير آگرانديسمان

نه زور مي خواهد

نه خانه اي

فقط

چشمهاست

گود مي افتند

كه دراين شهر

پهلوان

به ضرب مرشد نچرخيد

به زنگ زور

خانه اي كه باز نمي شود

گيريم اكبر هم نامش باشد

بهرام

كه نمرده است

نمي توانست كه بميرد

دلش مرد

همين!

و همين توجيه خوبي است

دل را كه خاك نمي كنند

سنگ قبرش

سينه اش چه تابوتي

استخواني و گرم

و نرمي بايد داشته باشد دل

دل

پهلوان و پيزوري نمي شناسد

دل

دل دل مي كند اين شعر؟

وسط گودي

نرخ تغيير مي كند آخر

آه

چه گود افتاده است اين شعر

و چه عريض

براي پرِش

از اين وَرش

دره حسودي مي كرد

تا آن وَرش

تهِ اين شعرآخرش

باز

اشك مي ريزد

با چشم مسلّح

روي صخره اي

كه ديدنش وسيله خواست

نمي توانم مي ترسم

دلم گود افتاده است

و پهلوان

شعري است كه آن بالا دل دل مي كرد

به آن طرف عبور كرد...






رضا رجايي - اسفند 88
اورميه

ناله

حيف شد

وقت چُس ناله نيست

بويي به ناله دهم

و رنگي

به زندگي

كسي ناله هايش را باور ندارد

بدرقه

براي استاد فقيدم : پروفسور دكتر وثوقي


چمدان

منتظر تنهايي ات نشد

سفر به خير

چمدان

تنها ماندم تنها رفتی (کاروان)

همه شب نالم چون ني
که غمي دارم،که غمي دارم
دل و جان بردي امّا
نشدي يارم ،يارم
با ما بودي،بي ما رفتي
چون بوي گل به کجا رفتي
تنها ماندم،تنها رفتي
چو کاروان رود،فغانم از زمين، بر آسمان رود
دور از يارم، خون مي بارم
فتادم از پا ز ناتواني، اسير عشقم، چنان که داني
رهايي غم نمي توانم، تو چاره اي کن، که مي تواني
گر ز دل بر آرم آهي
آتش از دلم ريزد
چون ستاره از مژگانم
اشک آتشين ريزد
چو کاروان رود،فغانم از زمين، بر آسمان رود
دور از يارم، خون مي بارم
نه حريفي تا با او غم دل گويم
نه اميدي در خاطر که تو را جويم
اي شادي جان، سرو روان، کز بر ما رفتي
از محفل ما، چون دل ما، سوي کجا رفتي
تنها ماندم، تنها رفتي
به کجايي غمگسار من؟، فغان زار من بشنو باز آ، باز آ
از صبا حکايتي ز روزگار من بشنو باز آ،
باز آ سوي رهي
چون روشني از ديده ما رفتي
با قافله باد صبا رفتي
تنها ماندم
تنها رفتي

خواننده: استاد غلانحسين بنان
آهنگساز:استاد مرتضي محجوبي
شاعر: رهي معيّري

دانلود کل برنامه ( برنامه گلهای رنگارنگ - 217 - ب ) : دانلود کنید از اینجا

سمفونی بکارت (Symphony of Virginity)

چه کسی؟

گفت

در دهانت

دختری با موهای بور ایستاده است

بی پرده گفت

عربده

بکارت حالیش نمی شود

واریاسیونی بر شعر عروسی در مرداب

خاطرم را بپاش

در بستر مرداب

عروسي برخيزد

با چشمان خاكستر

اما

تا عروسی دیگر

خاطراتم را هدر ندهيد...

نامه

چه بی سر و ته ام

امروز

وچه اندازه خوشبخت

نامه نیستم

که تایم کند

هل دهد داخل پاکت

مامور پست

بیاندازدم زیر در

بخوانی مرا...

سر و ته نوشته ام...؟

مسخ پیانو

می نوازم ...

بابا نون داد دیگه شعار ما نیست...

می خوانم...

و پیانویی که کلاویه هایش

به گوجه و خیار بدل می شوند

بابا خون داد

بابا جون داد....

بابا جون...

بابا....

.....