سرخوردگی

سرخورده: منو فراموش کن. فکر کن هیچوقت منو نداشتی. بذار برم دنبال زندگیم. بذار دوباره فقط تو خواب 

ادامه نوشته

خانقاهی دور

نمای داخلی خانقاهی دور در اطراف شهر سقز. شیخ رئوف ضیایی با محاسنی سفید در عنفوان پیری در خانقاه نشسته است و کتابی حجیم را ورق میزند. زنی شادمان وارد میشود.

ادامه نوشته

فرسودگی

: دو صندلی و میزی با دو فنجان و قوری بزرگی روی آن. مرد و زن روبروی هم نشسته اند. مرد دستش را بو میکشد.

ادامه نوشته

نمایشنامه حاملگی

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt; mso-para-margin-top:0in; mso-para-margin-right:0in; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0in; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi;}

هملت کفاش است و مشغول میخ زدن و دوختن و درنهایت واکس زدن به یک جفت کفش مستعمل است.

ادامه نوشته

نمایشنامه جنگ در تاریکی

مردی نظامی اسلحه به دست در سنگری صخره ای درحال نگهبانیست. دختری با سرووضعی آراسته به او نزدیک میشود. نظامی اندکی در او میماند و سپس به خود می آید.

ادامه نوشته

نمایشنامه لوله ها

مرد: شغل مزخرفیه. هی اینو بکن تو اون، اونو بکن تو این. اینارو بکن تو اونا، اونا رو بکن تو اینا. این واسه اون شله،

ادامه نوشته

مجسمه ی خرس

مجسمه ی خرس زیبایی در جایی شبیه به میدان یک پارک بزرگ قرار دارد. مردم می آیند و میروند.

ادامه نوشته

رژیم بشر

صحنه اول

ادامه نوشته

نمایشنامه آشفتگی

1
ادامه نوشته

نمایشنامه بیچارگی

پدربزرگ

ادامه نوشته