تازمانی تیغ جراحی هنرمند برای مسئولین ساطور قصاب به حساب می آید خداحافظ کارگردانی سلامی بی پایان قلم
(پرویزشاپور)
.............. (1304-1377)
#مرکب،کنسرو شب است.
#خداحافظی،اسکلت اسلام است.
#نقطه چین،خط الکن.
#بیضی،دایره مست.
#کارگاه دقیق،حتی دودسیگارش راهم تعقیب می کند.
#دریا رودخانه را مثل شال به گردنش پیچید.
#ستاره،چراغ خواب فرشته است.
#سکوت،دروغ نمی گوید.
#شب،زنی است که صورت ماهش را از چادر سیاه بیرون گذاشته است.
#مردم متمدن،نفس شان هم با آسانسور بالا و پایین می رود.
#خشکی در آب جان سپرد.
#دیدن شب احتیاج به چراغ ندارد.
#لحظات آنقدر تند می گذشت که ساعتم به نفس نفس افتاده بود.
#از تولدم پنجاه سال دورم.
#خورشید فتیله اش را پایین کشیده بود ودر دل شب راه پیمایی می کرد.
#هندوانه ای که از دستم افتاد در اثر خونریزی مغزی در گذشت.
#دنیا به تعداد ساکنین کره خاکی در ورودی دارد.
#چهار چهارم قطره باران را آب فراگرفته است.
#اقیانوس،سر قطرات باران را زیر آب می کند.
#شنبه،در ورودی هفته است.
#در خشکسالی، آب از آب تکان نمی خورد.
#ابر خاکستری رنگ ،دود سیگار فرشتگان است.
#خورشید در اثر سوختگی درگذشت.
#تمام مردم دنیا به یک زبان سکوت می کنند.
#خط استوا از قلبم می گذرد.
#وقتی پلیوری را که از تار عنکبوت بافته ام می پوشم ، تمام مگس ها از من فرار می کنند.
#تنها محلی که انسان زیر ماشین می رود وپول دستی هم می دهد ، آرایشگاه است.
#در طفولیت خودم را سرپا می گرفتم.
#سایه چهار نژاد یک رنگ است.
#قلب ، سخنگوی زندگی است.
#درخت پاییزی مشغول«استریپ تیز» بود.(استریپ تیز یعنی آهسته لباسها را از تن در آوردن)
#به عقیده ی پرنده ، دندانهای قفس ، یکی در میان ریخته است.
#روزها سرفه می کنم ، شبها سیاه سرفه.
#وقتی نمی توانم اشک بریزم چشمهایم را داخل آب میوه گیری می گذارم.
#روحم از بالای ستون فقراتم خودش را به پایین انداخت.
#بای اینکه راه راست بروم ، همیشه با خط کش از خانه خارج می شوم.
#ستارگان ، دکمه های لباس ماه هستند که مرور ریخته اند.
#قلبم پر جمعیت ترین شهر دنیاست.
#وقتی سایه ی میله های قفس روی سروتن پرنده می افتد ، بیشتر رنج می برد.
#سر خورشید همیشه گرم است.
#ناف ، مهر استاندار شکم.
#همه ی مردم سر چوب رخت کلاه می گذارند.
#آب تنی ماهی ، یک عمر طول می کشد.
#روی قبرم «سنگ تمام گذاشتم» گذاشتم.